شعرخانه



روزی که تورا بر سر این سفره ببینم
 دیگر ز جهان  هیچ ندارم که ببینم
من که به معبوده دله خویش رسیدم
از همه جا و همه کس دل، بریدم
این جانی که به جانم فزون گشت امروز
از نعمت حق بود که به آن یار رسیدم

 

 

مهدی داوودی

 

تو کیستی تو چیستی بارالها؟

تو هستی یا که نیستی  بارالها؟

تو خود گویی بخوانید مرا ، شوید اجابت

خواندیم تورا  چیزی به جز سختی ندیدیم بارالها

بگفتند این سختی که هستید امتحان هست

این امتحانش به چند بار ؟به یک بار یا که ده بار بارالها؟

عجیب است که ما همگان صدها امتحان

مرشدان راه دینت گشته اند یکبار الها

این زتو را ظلم بخوانم یا نخوانم؟

ترس دارم که کفر میگویم یا حقیقت بارالها

به جانت که قسم حق بده شکوه کنم

این درده جگر سوز گله اش سمت تو هست بارالها

نونهالی نوجوانی تا به جوانی سوختم من

حسرت روز های سوختم ام را خوردم بارالها

تو بیا بگیر ز وقتت گوش بنه

کین زخم ، مرهمش را به نگاه توست بارالها

 

 

 

 

مهدی داوودی

 

عاشق دلی را مرحمش عاشق دلی دیگر باید

تکیه گاه هر سری را شانه ایی دیگر باید

مجنونِ عاشق پیشه ایی را لیلی ای دگر باید

هر دستِ ستبری را در دست لطیفی باید

هر چشمِ مستی را همه روی نگاری باید

گر نصیبت شده بود و این زمان دیگر نیست

تو از مایی و هی سیگار و هی سیگار باید


هرکه را دیدیم یاری داشته
سر بروی دوش جانی داشته
  
این زمانه که در آن معلومیم
روزگاری دل یاری داشته

چرخ گردون را که میبینیم زمان
گردشش طومار بلندی داشته

بارالاها قسمت ما شد شکستن
ورنه دل ما هم این زمانه یاری داشته
 

 

مهدی داوودی


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها